قلم و کاغذ
Thursday, May 29, 2008
Saturday, May 24, 2008
Saturday, May 17, 2008
Friday, May 16, 2008
سرما خوردگی
اینجا هوا خیلی سرد و گرم میشه این چند وقته. من هم دوشنبه با خیال اینکه هوا خوبه با آستین کوتاه اومدم دانشگاه و بعدش هوا خیلی سرد شد و من هم یک سرمای حسابی خوردم. برای اینکه تو خونه حالم بدتر نشه اومدم دانشگاه ولی نشستم و چند تا پازل چیدنی حل کردم. اصلا نمیتونم تمرکز کنم برای کار کردن.
مثل نقل و نبات قرص خوردم ولی انگا نه انگار. یادش بخیر اگر ایران بود الان میرفتم چندتا آموکسی سیلین 500 و آدلت کلد میگرفتم و روبه راه میشدم.
Tuesday, May 13, 2008
کتلت
مادرم این هفته رو پیش ما هست. دیشب به دوستهامون گفتیم که بیایند خونه ما که مادرم داره کتلت میپزه. خیلی دور هم خوش گذشت مخصوصا کتلتها خیلی عالی بودند. هرچی ما اینجا کتلت درست میکردیم مثل کتلتهای مادرم نمیشد ولی دیشب کتلتهای مادرم همون مزه رو داشتند که سالهای دور داشتند. کلی خاطرات گذشته زنده شدند و من هم حسرت خوردم به پدر و برادرم که دائما از این غذاها میخورند.
Saturday, May 10, 2008
نان
امشب برای شام املت درست کردیم. املت گوجه، فلفل سبز، قارچ، نخودفرنگی، پیازچه و البته تخم مرغ. سبزی خوردن هم مهیا کرده بودیم که شامل تربچه، گشنیز و پیازچه بود.
فکر کردیم حال که این همه داریم خودمون رو تحویل میگیریم بهتره که نون هم خودمون درست کنیم که بیشتر بهمون بچسبه. تا حالا نون خودمون درست نکرده بودیم. خیلی آسونتر از اون چیزی بود که فکر میکردیم و خیلی بهتر از اون چیزی در اومد که فکر میکردیم.
نان تازه یکی از چیزهایی هست که ما اینجا بهش دسترسی نداریم. و یکی از چیزهای ایران که خیلی دلمون براش تنگ میشه.
وقتی داشتم خمیر ها رو صاف میکردم یک سئوالی به ذهنم رسید: شکل نانهای ایرانی از کجا اومده و نشانه چیست؟ مثلا چرا سنگک تقریبا مثلثی شکل هست و بربری دراز با سرهای گرد؟ چرا لواش بیضی هست؟
فارغ التحصیلی
امروز روز فارغ التحصیلی دانشجویان لیسانس دانشکده فیزیک بود. بسیاری از دوستان دوره لیسانس من هم امروز جزو فارغ التحصیلان بودند. کریستین، آرون، الیزابت، جان، املی ، آنا، جوآلن، مایکل و چند تا دوست دورتر. خیلی برای دوستانم خوشحالم که به همچین هدف بالایی دست پیدا کردند. رشته فیزیک و ستاره شناسی از سخت ترین رشته های دانشگاه ما و کلا دانشگاههای آمریکاست.
بسیاری از بچه ها دارن میرن سر کار، بعضی هم میرن برای فوق یا دکترا. احتمالا ما دیگر همدیگر رو (حداقل تا سالها) نخواهیم دید و این برای من سخت و ناراحت کننده هست ،کریستین و آرون جزو دوستان صمیمی من به حساب میاند ، یکی به مریلند و یکی به پنسیلوانیا خواهد رفت ، خاطرات خیلی خوبی با هم داریم.
به تجربه بهم ثابت شده که وقتی به هر دلیل دوست خوبی رو از دست میدم، دیگه هیچ وقت اون دوستی با دوستی دیگری جایگزین نمیشه. ودیگر اینکه هرچه که سن بالاتر میره، پیدا کردن دوست صمیمی هم سختترمیشه.
Wednesday, May 7, 2008
سیاست